از زمان شکل گیری زبان فارسی نو به این سو، لهجه های متعدد محلی وجود داشته و بومیان همان منطقه، فارسی را با لهجه های همان نقطه و اقلیم سخن می گفته اند. اگرچه به باور علی اصغر یوسف گمرکچی پژوهشگر و قزوین شناس، تاریخ شکل گیری لهجه قزوینی به دوران پهلوی (ساسانی) یا زبان پارسی میانه باز می گردد؛ ولی برای این ادعا سند گویایی وجود ندارد.
در تحقیقی که در نشریه فروردین امروز به قلم حمید عابدیها منتشر شده، آمده است که؛ ادیبان و زبان آورانی چونان عبیدزاکانی در سده هشتم، شرف جهان، وحید قزوینی و بسیاری دیگر در عهد صفوی، عارف قزوینی و اشرفالدین قزوینی در دوره قاجار، علامه علیاکبر دهخدا، علامه محمد قزوینی، دکتر سید محمد دبیرسیاقی، استاد بهاءالدین خرمشاهی و همالان این بزرگان در دوره معاصر، سهم بسزایی در همه ادوار ادبی ایران زمین داشتهاند.
این پژوهشگر افزوده است: در کنار انواع رشتههای هنری که گاه سرچشمه و حتی خصوصیاتی در حد «مکتب» در قزوین دارند، وجود داستانها، مثلها و متلها و اشعار بسیار در ادبیات شفاهی و مکتوب قزوین و برخورداری ساکنان این دیار از یکی از لهجههای چند ده گانه فارسی دوره سوم، نقطه ثقل فرهنگی، زبانی و ادبی آنان است.
به هر روی، همانطور که می دانیم هر گاه تفاوت بین دو گونه از یک زبان در سطح آوایی (فراگویی ) و تا حدودی در سطح واژگان (واژگان قاموسی) باشد، میتوان آن دو گونه را لهجههایی از یک زبان نامید.
برای بررسی این موضوع به سراغ سعید زارعپور رفتیم و از او در خصوص لهجه قزوینی پرسیدیم. زارع پور در سال ۱۳۶۱ در شهر قزوین متولد شده و فعالیتهای فرهنگی و پژوهشی در حوزه فرهنگ عامه را از سال ۱۳۹۳ با عضویت در هیات موسس انجمن فرهنگ قزوین آغاز نموده است؛ همکاری با رسانهها در جهت معرفی، حفظ و احیای زمینههای فرهنگی مردم قزوین و برگزاری و حضور در همایش و نشستهای عمومی، بخشی از این فعالیتهای اوست.
گفت وگو با این پژوهشگر زبان فارسی را در ادامه می خوانید؛
- نظرتان در مورد لهجه قزوینی چیست و بفرمایید که آیا اکنون این گویش تنها در حد یک لهجه بوده، یا غنای دیگری هم در آن نهفته است؟
به دور از هرگونه تعصبی، لهجه قزوینی را باید یکی از غنیترین لهجهها در کشور دانست؛ اما پیش از پرداختن به این مقوله لازم است که تفاوت میان زبان، گویش و لهجه یادآوری شود. به تعبیر ساده زبان شکل کلی و نوشتاری تفکر است. همینطور میشود به این نظریه نوام چامسکی اشاره کرد که باور دارد؛ زبان خاستگاه تفکر است. گویش تغییر یافتهی زبان و به نوعی زیرمجموعه زبان میباشد که عواملی چون اقلیم یک محدوده جغرافیایی، شرایط آب و هوایی، نوع زندگی مردم و تاثیرگیری از اقوام مهاجر و مجاور در شکلگیری آن نقش دارند. اما لهجه نوع بیان واژهها گاه با ایجاد تغییرات اندک در آنها را گویند. با این اوصاف، گویش قزوینی را میتوان لهجهای دانست که بیشترین نزدیکی را به گویش دری در زبان فارسی دارد. همچنین وجود واژگان مشترک در لهجه قزوینی و زبانهای باستانی ایران از جمله پهلوی، این گمان را تقویت کرده است که لهجه قزوینی ریشه در آن زبانها دارد. از مهمترین خاصههای لهجه میشود به اقتصاد زبان اشاره کرد. بدین معنا که در لهجه با شکسته شدن زبان، کوتاهترین واژهها را برای رساندن بیشترین مفهوم به کار میبرند. به عنوان مثال؛ “شده است” در دیگر لهجهها “شده” و در لهجه قزوینی “شدَس” بیان میشود که خود گواه این مدعاست. فتحهگرایی و از سویی استفاده از کسره در حروفی که با فتحه در دیگر لهجهها به کار میروند از دیگر خصوصیات لهجه قزوینی است. کوچه را «کوچَه» و دندان را «دِندان» خواندن نمونههایی از این دست میباشد. نوع ادای حرکت به خصوص حروفی که دارای ضَمه هستند نیز مختص لهجه قزوینی است. با تاَمل در ادای واژگانی چون موتور، تو، شتر و… از سوی قزوینیها، میشود به این تمایز پی برد؛ در کنار اینها، آواهایی مانند آ، اُ، اِی و… در لهجه قزوینی وجود دارند که به تنهایی معنی ندارند، ولی غالبا در واکنش به یک اتفاق یا سخنی استفاده میشوند که با ادای آنها به شکل خاص خود به خوبی مفهوم را میرسانند.
- شکل گیری لهجه قزوینی به چه تاریخی بازمیگردد؟
با توجه به اینکه لهجهها مدام در حال دگرگونی هستند و عوامل بسیاری در شکلگیری و تغییر آنها دخیل هسنند، نمیتوان مقطع زمانی خاصی را برای شکلگیری لهجه قزوینی در نظر گرفت. چنانکه تفاوت است میان قزوینی صحبت کردن امروزی و لهجه رایج در بین گذشتگان. همانگونه که لهجه تهرانی در دوران قاجار بسیار متفاوت است با آنچه که امروزه با این نام میشناسیم.
البته نباید تغییر و تکامل لهجه را با آسیب دیدن و کمرنگ شدن آن در یک دستهبندی قرار داد. مهمترین علل آسیبهای وارد آمده به لهجه قزوینی در سالهای پیش رو را میتوان در موارد زیر خلاصه نمود.
_ احساس شرم نسل جدید و برخی خانواده ها از داشتن لهجه
یکی از چالشها در گسترش و انتقال فرهنگ بومی به خصوص نسل نو، به نوع نگاه افراد و خانوادهها به لهجه بازمیگردد. آنجا که شخص گفتوگو با لهجه مادری و اصیل خود را مایه عقبماندگی دانسته و سعی در پنهان کردن آن دارد و مانع انتقال آن به نسل پس از خویش میگردد، بیشترین آسیب به لهجه وارد شده و آن را به نابودی نزدیک مینماید.
_ گسترش رسان های عمومی و ضعف در پرداختن به ارزش های بومی
با فراگیر شدن رسانههایی چون رادیو و تلویزیون و القای یک لهجه به مخاطبان به عنوان لهجه مبنا و به حاشیه راندن دیگر لهجهها و در بسیاری از موارد به کار بردنشان در برنامههای طنز که با هدف تمسخر صورت میگیرد، ناخواسته مردم به این باور نادرست میرسند که ادای صحیح واژگان همانی است که در رسانهها بیان میشود و بدون در نظر گرفتن فرهنگ نهفته در لهجه خود و این موضوع که لهجه رواج داده شده نیز صرفا یکی از صدها لهجه زنده در کشور است و نه برترین، به اصلاح تکلم خویش و حتی مبارزه با آن میپردازند، در نتیجه لهجه اصیل به تدریج در میان اقشار رنگ میبازد.
_ مهاجرت
همانطور که مهاجرت اقوام به یک منطقه در شکلگیری و تغییر لهجه و گویش مردم آن محدوده نقش دارد، به همان شکل نیز میتواند زمینه از یاد رفتن بسیاری از جزئیات آن را فراهم کند. چرا که با مهاجرت جمعی، فرهنگ نیز وارد یک سرزمین میشود و در صورت پاسداری نشدن داشتههای ارزشمند فرهنگ بومی، فرهنگ مهاجر [که تاکید میگردد در جای خود محترم و باارزش است] جایگزین خواهد شد.
- با توجه به اینکه در آستانه عید نوروز قرار داریم، اگر در این خصوص با لهجه قزوینی مطلبی دارید، بفرمایید:
بله! بازم شب عید شدَس. هنوز کف دسام سُخسُخ مُکُند. فِقِّ فِقِّ پاهامم نفتادَس. آخه بد زمین خوردنی کردم. امروز همّهی زنای فامیل خانَمان جمع بودن. من کی چار سال بیشترِم نیست، خوب فهمیدم عید کی مِشَد زَنا برای پختن شِرنی با باقلوا دور هم جمع مِشَن. خانجان بهم گفت “ببم ماستمان کم اومدَس. این سطِلَه ببر بقالی بوگو یه سطِل ماست مَلَّق کند توش.” منم رفتم به آقای بهشتی همینَه گفتم. ولی چند نفری کی اونجا بودن بهم خندیدن. آ! مگَه مَلَّق خنده داشت؟! داشتم میامدم خانَه کوچَه یخبندان بود. پام پیت خورد وُلو شدم زمین. نصف ماستا رِختِش. یه پیرَهمردَه دسِمَه گرفت کمکم کرد. اومدم خانَه با زِبان بچَگانم گفتم “خدا پِدَیِ پییَه مَیدَه یَه بیامُیذَد” (خدا پدر پیرمرده را بیامرزد) همَّه خوششان اومد از شیرینزبانیم. ولی هنوز ناراحتم کی چرا تو بقالی بهم خندیدن! به این فک مُکُنم یعنی یه روزی مِشَد دیَه کسی به لهجهی من نخندد؟
و در آخر شعری با لهجه قزوینی از شهید مقبل:
بگم از شهرمان این شهر دیرین/ بگم از لهجمان فارسی شیرین/ منم قزوینیم با اصل ریشه/ نخواهم زد به این فرهنگ تیشه/ مِخوریم اشگنه و کشکه بادمجان/ با نان سنگک خاش خاش بالام جان/ مِخوریم کله جوش آبگوشت دیزی/ غذامان سالمس دور از مریضی/ نخور پیتزا نخور مرغ سوخاری/ بخور نان پنیر کنج بخاری/ هوا که گرم مِشد بجّه تو ایوان/ بخور آب دوغ خیار نعنا با ریحان.
انتهای پیام/